شخصیت اصلی در جوانی مادرش را در یک تصادف از دست داد.
در حالی که در حسرت مادرم سرگردانم،
به اصرار پدرش به زادگاهش برمی گردد.
اما تاریکی قلبم به راحتی از بین نمی رود...
به نظر می رسد که او بدون اینکه بتواند خود را با مناظر بسیار تغییر یافته زادگاهش وفق دهد مرد.
همین طور که زندگی می کند، یک روز اتفاق عجیبی را تجربه می کند...!
بهار زمانی است که گل هایی که با مادرم در حیاط کاشته ام به شکوفه رسیده اند.
ناگهان درختی در کنار درختی درخشان ایستاده بود.
و از این زمان به بعد،
زندگی روزمره او دوباره شروع به رنگ آمیزی می کند.
تاریخ بهروزرسانی
۱۱ تیر ۱۴۰۳